مجهولاتِ

مردی که وجود ندارد

مجهولاتِ

مردی که وجود ندارد

77

چقدر دلگیره شادی توی غربت...

76

آدمها همیشه تنهان, فقط گه گداری انگار دوست دارن فراموش کنن تنهاییشون رو...

74

سلام, ای بغض پاییزی...

73

خانه دوست.....کجاست؟

71

آخرش تو هم رفتی ,ستاره شهریوری پاییزی من.....

هفتاد

خراب خرابم ...مست مست....کون لق هرکی هست...

تف بهت دنیا..تف

68

و او هم رفت, به همین راحتی...دیدی تنهایی تموم شدنی نیست؟؟؟

62

بدترین روز زندگیم,دیروز.(منم آخر دلشکستم)

61

یادش بخیر محرم های بچگیمون...زندگی بود.

۴۹

دل که نازک تر از شیشس..وقتی شکست دیگه شکسته...

۴۶

تو لحظه های زندگی آدمها گاهی خسته اند...گاهی هم میخنند ولی...اغلب دلشکسته اند/

۴۲

منو کوچه..منو رفتن..منو بغض دلشکستن...به همین سادگی/

۴۱

به باد سلام کن باد بادک....تو را نمیخواهد هیچ دستان کودک...و حکایت قریب دستان خالی/

۳۸

دوباره هوس..وسوسه..لذت یک گناه ومَنی که دیگر توان طاقتم نیست وصدای خُرد شدنم را میشنوم...

۳۷

چقدر خستم ..یک لیوان چای وسیگار بعدش...وبا ترانه ها ی نگفتم خوابم میبره...

۳۶

خدایا...از تو یکی توقع دارم ها...مگه چند تا مثه تو دارم؟

۳۱

خودم رو به خواب زدم تا دیگه نتونی بیدارم کنی...

۲۹

من دلتنگ دلتنگی های بعد از گناه هستم..یکی پیدا نمیشه شهامت انجامش رو بهم برگردونه؟

۲۷

نه تو مال من میشوی و نه من مال تو ...وزندگی است که از دور خنده ای تلخ به ما مردگان میکند...

۱۵

تمامم را بالا آورم حال که چیزی از کسی برایم نماند..خدای این روزگار.رحم تو به کفتار ها بیش از انسان هاست! میدانم...

۱۴

تو رفتی...قرار بود روزی با ماشین خودم ببرمت امام زاده شاه عبد العظیم..نه اینکه امشب برایت نماز شب اول قبر بخوانم...کاش که بار دیگر هم...کاش..فقط همین.  سهم این روز های من از توست...

۱۱

از خون وبویش بیزار بودم..اما از وقتی با بهانه ی سرخ زندگیت به پیاده رو های انقلاب شرف بخشیدی...انگار خون وشرف از من وما بیزار شده اینک...برادرم.

۷

فراموشم که نکنی تازه به یاد میاورمت...فراموشت میکنم,شاید...شایدم این منطق هر امتحانت هست...